مثل دویدن دو نقطه در پی هم،
مثل دویدن دو نقطه بر حول دریا و دایره،...
هولم نکن ای همین هوای بی کسی در میان جمع!
دستش رو گرفته به ضریح و اشکهاش همینطوری گونه هاش رو خیس میکنه و زیر لب زمزمه میکنه :"خدایا احساس میکنم توی اعماق وجودم زلزله اومده، خراب خرابم، ولی اصلا دلم نمیخواد جمشون کنم، میخواهم بزارم همینطوری بمونه هر کسی متیونه اینطوری با من همراه بشه و تحمل کنه هر کسی هم نمیتونه بره سراغ زندگیش، من باید یه عمر با این آوار زندگی کنم و درست مثل یه پازل بچینمش.. خدایا حس میکنم لب یه پرتگاه ایستادم، خدایا نجام نده، بزار آنقدر لب این پرتگاه بمونم تا پرت بشم اون پایین پایینا آنقدر برم پایین تا بتونم دوباره مثل روز اول بلندشم... خدایا اگه این بار بخوای دستم بگیری اون دستای نامرئیت رو می بوسم، اون مهربونیهات رو ستایش میکنم، خوبیهات رو میذارم روی طاقچه و نگاهشون میکنم.. خدایا به اون لحظه که تو رو تو تمام وجود دیدم و حس کردم قسم که اگه این بار هولم بدی از لبه پرتگاه برای همیشه می پرستمت...
گاه در بستر خویش، پهلو به پهلو گریه که می غلتم،
با من از رفتن، از احتمال
از نیامدن، از او، از ستاره و سوسو سخن میگویی.
دختره اینها رو که گفت بلند شد از امامزاده رفت بیرون، چادرش رو گذاشت توی کیفش و اولین ماشینی که براش نگه داشت سوار شد، و برای همیشه در هیاهوی این آدمها گم شد و رفت...!
راستی این همه چرت و پرت عجیب قشنگ
با ما چه نسبتی، چه ربطی،چه حرفی دارند؟
خدا شاهد است
یک شب از این همه دریا ... که من گریسته ام
شما تا دمدمای همین دقیقه هم سر نخواهید کرد. ............................................................................................
1- شعرها برای سیدعلی صالحی از کتاب "نامه ها".
2- آدمی وقتی در درون چیزی قرار دارد، نمی تواند آن را ببیند، پس در این زندگی فقط باید از بیرون نگاه کرد، یعنی همیشه باید در حاشیه بود، اصلا هیچ کس نمی تواند به طور کامل درون زندگی باشد. در درون ما، همیشه کسی هست که نیست، کسی که نگاه می کند و بیصدا می ماند و به ندرت برایش واقعه ای اتفاق می افتد. (کریستین بوبن کتاب فراتر از بودن)
3-و او را در دنیا نیکوئی و سعادت عطا کردیم و در آخرت از صالحان و نیکان قرار دادیم. (نحل/122)