-
[ بدون عنوان ]
جمعه 1 مهرماه سال 1384 15:03
!! توجه توجه توجه!! دوست من سلام سلام بچه ها اصلا احتیاج نیست که کاری کنید ماهی 180% سود دهی براتون کمه؟؟؟؟ دوستانتون رو دعوت کنید قبل از اینکه اونا شما رو دعوت کنند حتما دیدید خیلیها میگن از ایمیل پول در بیارین راهش رو هم نوشتن اما این کار دیگه از مد افتاده راه جدیدی اومده که توی ایران به سرعت داره جا باز میکنه اونم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1384 15:58
بگذار برای آخرین بار گرمی دستانت را حس کنم و مرا ببوس تا با هر بوسه ات به آسمان پرواز کنم نگاهم کن و التماسم را در چشمانم بخوان قلبم به پایت افتاده است نرو لرزش دستانم وسستی قدمهایم را نظاره کن تنها تو را میخواهم بگذار دوباره در نگاهت غرق شوم و بگذار دوباره در آغوشت بخواب روم / تموم شد ترانه به پایان رسیدم اگر گریه...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1384 15:33
کوه با نخستین سنگ ها آغاز می شود و انسان با نخستین درد. در من زندانی ستمگری بود که به آواز زنجیرش خو نمی کرد. من با نخستین نگاه تو آغاز شدم.
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1384 15:30
راهیست راه عشق که هیچش کناره نیست آنجـــــا جز آنکه جان بسپارند چاره نیست هر گاه که دل به عشق دهی خوش دمی بود در کــــار خیر حاجت هیچ استخاره نیست مــا را ز منع عقل مترســـان و مـی بیــــار کـــــان شحنه در ولایت ما هیچ کاره نیست از چشم خود بپرس که ما را که می کشد جــــــانا گنــــاه طالع و جرم ستاره نیست او را به چشم...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 31 شهریورماه سال 1384 15:29
نازنین........... نگاه که میکنی...... فقط میشود : عاشقت شد...... فقط میشود کمی از شرم چشمانت را امانت گرفت و آرام گفت دوستت دارم
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1384 16:04
در دنیایی که ما در آن زندگی می کنیم، جاذبه های زیادی در اطراف ما وجود دارد که ما را به سوی خود جلب می کند، فردی با دیدن تابلوی نقاشی زیبایی ساعتها محو اون میشه، یا فرد دیگر با دیدن منظره ای و حتی شاخه گلی، بطوری که شبها و روزها در مورد اون حرف میزند و حتی به او فکر می کند، گاهی اوقات در طول زندگی به آدمهای بر میخوریم...
-
[ بدون عنوان ]
دوشنبه 21 شهریورماه سال 1384 16:00
دستهای نامرئی یکشنبه ۲۰ شهریور ۸۴ مثل دویدن دو نقطه در پی هم، مثل دویدن دو نقطه بر حول دریا و دایره،... هولم نکن ای همین هوای بی کسی در میان جمع! دستش رو گرفته به ضریح و اشکهاش همینطوری گونه هاش رو خیس میکنه و زیر لب زمزمه میکنه :"خدایا احساس میکنم توی اعماق وجودم زلزله اومده، خراب خرابم، ولی اصلا دلم نمیخواد جمشون...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 14:20
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 14:18
آن همه گفتم که میخواهمت ، اما چه شنیدم جز آواز جدایی . با سنگ برآن شیشهی دیوار زدم ، دار زدم دیده به در تا بگشایی . پرواز خیالات شدم ، آب شدم ، ماه شدم ، سایه شدم تا تو بمانی . و تودرسادگیام سبز شدی ، ابر شدی ، نور شدی تا که نمانی . تصویر شدم در دل دیوار ولی تو ، چون باد گذشتی . دیوار شدم ، راه شدم ، باز گذشتی . من...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 20 شهریورماه سال 1384 14:17
از چشم تو چون اشک سفر کردم و رفتم افسانه ی هجران تو سر کردم و رفتم در شام غم انگیز وداع از صدف چشم دامان ترا غرق گهر کردم و رفتم چون باد بر آشفتم و گل های چمن را با یاد رخت زیر و زبر کردم و رفتم ای ساحل امید ، پی وصل تو چون موج در بحر غمت سینه سپر کردم و رفتم چون شمع ببالین خیالت شب خود را با سوز دل و اشک سحر کردم و...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 23 مردادماه سال 1384 09:30
خدا از من پرسید: دوست داری با من مصاحبه کنی؟ پاسخ دادم: اگر شما وقت داشته باشید. خدا لبخندی زد و پاسخ داد: زمان من ابدیت است... چه سؤالاتی در ذهن داری که دوست داری از من بپرسی؟ من سؤال کردم: چه چیزی درآدمها شما را بیشتر متعجب میکند؟ خدا جواب داد.... اینکه از دوران کودکی خود خسته میشوند و عجله دارند که زودتر بزرگ...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 20 مردادماه سال 1384 09:27
نمیدانم پس از مرگم چه خواهد شد نمیخواهم بدانم کوزه گر از خاک اندامم چه خواهد ساخت ولی بسیار مشتاقم که از خاک گلویم سوتکی سازد گلویم سوتکی باشد به دست کودکی گستاخ و بازیگوش و او یکریز وپی در پی دم خویش را بر گلویم سخت بفشارد و خواب خفتگان خفته را آشفته تر سازد بدین سان بشکند در من سکوت مرگبارم را.... امیدوارم که از این...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1384 11:11
می دونید از خودم بدم اومده نمی دونم چرا باید بعد از این همه مدت همچین حرفی بشنوم؟؟؟؟؟ واقعا چرا؟؟؟؟ این حرف این قدر برام سنگینه که اصلا نمی تونم هضمش کنم یعنی من واقعا همیشه گلمو مجبور می کردم؟؟؟ همه چی از روی اجبار بوده؟؟؟؟؟؟؟؟ هیچ چیزم اونی نبوده که... ؟؟؟؟؟؟ ای کاش هیچ وقت نمی شنیدممممممممم واقعا خیلی سخته کسی که...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1384 11:06
به نام او توی بهت چشم من.درد نا باوری فصل سرد عشق ما رنگ خاکستری دردی که من میکشم .اگه کوه هم میکشید ذره ذره میتکید.قطره قطره میچکید می تونست با دست تو .بهت من ویرون بشه فصل زرد قصه هام.ظهر تابستون بشه قصه ی یقین عشق توی دفترم بودی توی ائینه ی شعر شکل باورم بودی من از خوش باوری هام به ویرونی رسیدم تو رو یک لحظه نزدیک...
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1384 11:04
میزی برای کار کاری برای تخت تختی برای خواب خوابی برای جان جانی برای مرگ مرگی برای یاد یادی برای سنگ .این بود زندگی؟؟
-
[ بدون عنوان ]
پنجشنبه 6 مردادماه سال 1384 11:03
برایت دعا می کنم دعا می کنم که هیچ گاه چشمهای کهربایی تو را در انحصار قطره های اشک نبینم و تو برایم دعا کن که ابر چشمهایم همیشه برای تو ببارد دعا می کنم که لبانت را فقط در غنچه های لبخند ببینم و تو برایم دعا کن که هرگز بی تو نخندم دعا می کنم دستانت که وسعت آسمان و پاکی دریا و بوی بهار را دارد همیشه از حرارت عشق گرم...
-
[ بدون عنوان ]
چهارشنبه 5 مردادماه سال 1384 15:21
به اوج دل نشاندمت به رهگذار زندگی زمانه گر خزان شود تویی بهار زندگی چو مبتلا شوم به غم خوشم به یک نگاه تو دو چشم تو چراغ من به شام تار زندگی
-
[ بدون عنوان ]
سهشنبه 24 خردادماه سال 1384 13:51
همیشه اون طوری که فکر میکنیم نیست
-
کودک و خدا
سهشنبه 24 خردادماه سال 1384 13:47
کودکی که آماده تولد بود، نزد خدا رفت و از او پرسید:«میگویند فردا شما مرا به زمین میفرستید، اما من به این کوچکی و بدون هیچ کمکی چگونه میتوانم برای زندگی به آنجا بروم؟» خداوند پاسخ داد: « از میان تعداد بسیاری از فرشتگان، من یکی را برای تو در نظر گرفتهام. او از تو نگهداری خواهد کرد.»اما کودک هنوز مطمئن نبود که می...
-
محبوب من
دوشنبه 23 خردادماه سال 1384 15:09
برای تو کاملیای خوبم بزار همه بدونن اگه بخوای یا نخوای من دوست دارم
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 خردادماه سال 1384 14:34
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 خردادماه سال 1384 14:23
کی باشد و کی باشد وکی باشد و نی من باشم و نی باشد و وی باشد و می من گه لب وی بوسم و وی گه لب می من مست ز وی باشم و وی مست ز نی
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 خردادماه سال 1384 14:22
ساقی امشب باده ازبالا بریز باده از خمخانه مولا بریز باده ای بی رنک و أتش کون بده زان که دوشم داده ای افزون بده ای انیس خلوت شبهای من می جکد نام تو از لبهای من محو کن در باده ات جام مرا کربلایی کن سر انجام مرا یا علی درویش و سوفی نیستم فاش می کویم که کوفی نیستم یا علی لعل عقیقی جز تو نیست هیج درویشی حقیقی جز تو نیست...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 22 خردادماه سال 1384 14:20
یی اسم تو می کشتم ته یه فنجون خالی دنبال یه حرف تازه یه تبسم خیالی فنجون های لب یریده قوه های نیمه خورده من و عشقی که واسه همیشه مرده دل به عشق تو سیرده فال تو رنک فریب قصه های عاشق ونست فال من طنین أخرین ترانه ام رنک قهوه ای جشمات رنک خوابه که تا شهر بی نهایت من و برده اونجا که أخر عشق ه اونجا که مرز سرابه...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 خردادماه سال 1384 13:41
رد پایی در ساحل زندگی در فکر تنهاییم و رویارویی با مشکلات زندگی بودم که به خواب رفتم در خواب دیدم که مرده ام . ناگهان خود را در حال قدم زدن کنار ساحل دریایی دیدم در آنجا رد پای دونفر بر روی ماسه ها وجود داشت پرسیدم:خدایا ! اینها جای پاهای کیست ؟؟؟ آنگاه زمزمه ای شنیدم که گفت : این ساحل زندگی است و این رد پای توست ....
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 خردادماه سال 1384 13:33
بهای عشق همیشه اکثر آدم ها بیشتر آن هایی که یک مرتبه تصمیم می گیرند بنویسند یا به قول خودمون حس نوشتنشون میاد و یا اصلا خود ما وقتی می خواهیم بنویسیم اولین موضوعی که به فکرمون میاد و یا باعث چرخیدن قلممون میشه عشقه !! ولی چه سخته اون موقعی که حتی در مورد عشق هم نتونی بنویسی ؟! بیشتر آدما فکر میکنن راحترین موضوعی که...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 خردادماه سال 1384 13:32
از دوست داشتن امشب از آسمان دیده تو روی شعرم ستاره می بارد در سکوت سپید کاغذ ها پنجه هایم جرقه می کارد شعر دیوانه تب آلودم شرمگین از شیار خواهش ها پیکرش را دوباره می سوزد عطش جاودان آتش ها آری آغاز و دوست داشتن است گرچه پایان راه ناپیداست من به پایان دگر نیندیشم که همین دوست داشتن زیباست از سیاهی چرا حذر کردن شب پر از...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 خردادماه سال 1384 13:28
فقط دو کاش تو سرزمین ما ٬کاش روی زمین ما ٬ دو تا گل ٬ دو کبوتر ٬ دو تاپونه ٬ دو تا مریم ٬ یا دو تا آلاله بود . دو تا یاس و دو تا رنگ قشنگ . نه اصلا کاش دو تا برگ زرد روی زمین افتاده بود . کاش گلی رزی تنها نمی موند . شبنمی گلا رو تنها نمی ذاشت . کاش دو تا ماهی ٬ دو تا قطره ی بارون توی خواب هر دو تامون میومد ٬ کاش دو تا...
-
[ بدون عنوان ]
یکشنبه 15 خردادماه سال 1384 13:27
تنها برای او ... عشقت نه سرسریست که از سر به در شود مهرت نه عارضیست که جای دگر شود عشق تو در وجودم و مهر تو در دلم با شیر در بدن شد و با جان بدر رود ... چقدر ساده آمدی ٬ چه عجیب ماندی ٬ چقدر باور نکردنی خواستنت را در برگ برگ صفحه های خالی دلم وصله زدی و چه بی ریا توجیح می کنی آنچه را که نیستی برایم! دردیست درد عشق که...
-
[ بدون عنوان ]
جمعه 9 اردیبهشتماه سال 1384 13:57
قاصدک هان چه خبر آوردی ؟ از کجا و از که خبر آوردی؟ خوش خبر باشی اما... گرد بام و در من بی ثمر می گردی انتظار خبری نیست مرا نه زیاری ، نه ز دیار و دیاری ، باری ... برو آنجا که ترا منتظرند برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس قاصدک در دل من ، همه کورند و کرند دست بردار از این در وطن خویش غریب قاصدک تجربه های همه تلخ ، با...