قاصدک هان چه خبر آوردی ؟
از کجا و از که خبر آوردی؟
خوش خبر باشی اما...
گرد بام و در من
بی ثمر می گردی
انتظار خبری نیست مرا
نه زیاری ، نه ز دیار و دیاری ، باری ...

برو آنجا که ترا منتظرند
برو آنجا که بود چشمی و گوشی با کس
قاصدک در دل من ، همه کورند و کرند
دست بردار از این در وطن خویش غریب
قاصدک تجربه های همه تلخ ،
با دلم می گویند ،
که دروغی تو دروغ
که فریبی تو فریب ..

قاصدک هان ، ولی آخر ایوای
راستی آیا رفتی با باد ؟
با توام ، آیا کجا رفتی آی ،
راستی آیا جایی خبری هست هنوز ؟
مانده خاکستر گرمی جایی ، در اجاقی ؟
طمع شعله نمی بندم
خردک شوری هست هنوز ؟

قاصدک
ابرهای همه عالم شب و روز
در دلم می گریند ...

روزی که منتظرش بودم

امروز بعد از ۲ ماه وبلاگی رو که برای کسی نوشتم خودش میبینه
چه حس خوبی
کاملیا خوش آمدی

درد

می دونید بزرگترین درد دنیا چیه؟
اینه که اون کسی رو که دوست دارین بعد از ۶ ماه صدای شما رو از روی شمارت بشناسه
آخه من این درد و به کی بگم
شما بگین !!!!!!